معنی پرنده ای سبزرنگ

لغت نامه دهخدا

سبزرنگ

سبزرنگ. [س َ رَ] (ص مرکب) گندم گون. اسمر. (مجموعه ٔ مترادفات ص 302):
رطب سبزرنگ است کی سرخ گردد
که آب مه و ماه آبی نبیند.
خاقانی.

فرهنگ عمید

سبزرنگ

هرچیزی که به رنگ سبز باشد، سبزارنگ،

فرهنگ فارسی هوشیار

پرنده

(اسم پریدن) هر جانوری که می پرد مرغ طیر طایر. جمع: پرندگان مقابل چرنده. نام یک فردازرده پرندگان نام عام فردی از حیوانات ذی فقاری که به رده پرندگان تعلق دارد، که پرواز کند که بپرد پرواز کننده طایر: (ما چیزها را دروهم توانیم آورد که بحس نیافته باشیم چون مردم پرنده. ) (بابا افضل) یا پرنده پر نمیزند. خیلی خلوت و آرام بود. یا پرنده چراغ. پروانه. فراشه. یا (هواپیمایی) پرسنل پرنده. کسانی که در نیروی هوایی با هواپیما پرواز میکنند و رانندگی آنرا بعهده دارند. یا پرنده آتشین. یکی از انواع اختر. یا ماهی پرنده.

واژه پیشنهادی

پرنده ای آبزی

سیقا


پرنده ای شکاری

شهباز

عقاب، شاهین، قرقی

معادل ابجد

پرنده ای سبزرنگ

611

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری